سوگ واژه ای است که از آن برای توصیف واکنش ها و احساساتی استفاده می کنیم که هنگام از دست دادن فرد یا چیز ارزشمندی آن را تجربه می کنیم. همه افراد فقدان یا از دست دادن را تا حدودی تجربه کرده اند: احساس غم عمیقی که دردناک، استرس زا و البته طبیعی و ضروری است.
miyyymrc7pjj.jpg
اگرچه واکنش های مربوط به فقدان از فردی به فرد دیگر متفاوت است ولی پروسه ای که به دنبال فقدان تجربه می کنیم معمولا شامل مراحل زیر می شود:

1- بهت یا انکار: اولین تجربه افراد در مواجه با فقدان معمولا بهت و انکار آن فقدان است. افراد به هر دری می زنند تا خبر از دست دادن عزیزشان را رد کنند و نمی توانند آن را باور کرده و هضم کنند. اندکی زمان می برد تا فرد بالاخره متوجه شود چاره ای جز اینکه با این فقدان روبرو شود ندارد و این خبر حقیقت دارد! او عزیزی را از دست داده است.

2- خشم: فرد ممکن است خشم شدیدی را نسبت به هرکسی و یا کلا نسبت به کل جهان احساس کند و شاید هرکسی را در این اتفاق مقصر بداند: پزشک معالجی که کاری از دستش برنیامده، افرادی که به موقع نتوانستند کمکی کرده و جلوی این اتفاق را بگیرند، احساسات وی را درک نمی کنند و یا حتی از اینکه به او تسلیت می گویند ولی قادر به درک عمق غمی که او تجربه می کند نیستند و یا آنها بدون این درد در حال ادامه زندگی خود هستند، بی عدالتی جهان که همچین غم بزرگی را بر دوش آنها گذاشته و...

3- احساس گناه و پشیمانی: از دیگر مراحلی که فرد سوگوار با آن روبرو می شود احساس گناه و پشیمانی از کارهای نکرده وی برای فرد از دست رفته است. در این مرحله هرچیزی می تواند احساس گناه و پشیمانی را در وی برانگیزد: یادآوری خاطرات و اینکه فلان روز من چرا فلان حرف را به او زدم، چرا آن موقع سریع به دیدارش نرفتم، چرا در آن موقعیت به او پرخاشگری کردم و هزاران اگر و ای کاش دیگر. در برخی مواقع به خصوص در بلایای طبیعی و یا حوادثی که فرد مورد نظر همراه وی بوده حتی احساس گناه از زنده ماندن وی و از بین رفتن او می تواند بصورت شدیدی وجود داشته باشد.

4- احساس تنهایی و افسردگی: این مرحله شامل تجربه احساس غم عمیق و تنهایی در مواجه با فقدان است. فرد که متوجه شده چه بر سرش آمده و چگونه باید با این فقدان روبرو شود و احساس غیرممکن بودن ادامه زندگی اش بدون آن فرد و حتی میل شدید به یک امر غیر ممکن که بازگشت و دیدار آن فرد از دست رفته است. بدتر اینکه تصور فرد داغدیده این است که این رویداد برای دیگران اهمیتی ندارد و فقط او در حال تجربه این غم بزرگ و جانکاه است و به شدت احساس تنهایی می کند.

5- پذیرش: در آخرین مرحله فرد ازدست دادن را می پذیرد و متوجه این واقعیت می شود که به هرحال زندگی در جریان است و او هم با وجود این فقدان چاره ای جز ادامه زندگی ندارد.

مراحلی که مطرح شدند ممکن است به ترتیب و یا بصورت پی در پی و رفت و برگشت در فرد طی شوند اما نکته مهم این است که به هرحال زمان می برد تا افراد با این رویداد تلخ و غم عمیق ناشی از فقدان کنار بیایند. برخی محققین مدت زمان شش ماه را برای طی شدن این پروسه مطرح کرده اند.
نکته دیگر اینکه حتما نباید فرد مورد نظر از دنیا رفته باشد، همین که فردی از دسترس برای همیشه خارج می شود (مانند شکست عشقی) هم می تواند تا حدودی تجربه فقدان و از دست دادن و در نتیجه مواجه با مراحل سوگ را در پی داشته باشد.

تاثیرات رفتاری فقدان یا سوگ:
از دیگر مواردی که در طی تجربه مراحل سوگ فرد با آنها دست و پنجه نرم می کند ممکن است: اختلال در خواب، کم اشتهایی، احساس بیقراری، مشغولیت ذهنی با فرد از دست رفته، احساس افسردگی، احساس وحشت یا ترس و اضطراب شدید، احساس ناتوانی در گذران امور معمول زندگی، از دست دادن انگیزه و علاقه، تحریک پذیری و ... باشد.

بهترین روش رویارویی با سوگ
درددل کردن و صحبت با اطرافیان، آشنایان و دوستان و بطور کلی افراد قابل اعتماد و امن، می تواند بزرگترین کمک به ما در کنار آمدن با این فقدان باشد.کاربرگ زیر هم در کسب آگاهی از احساسات و هیجاناتی که در این پروسه تجربه می کنیم و ابراز آنها به صورت نوشتاری، می تواند در این امر بسیار کمک کننده باشد.

کاربرگ
مقابل حالات هيجاني كه به بهترين نحو احساس عمومي شما را در اين مقطع از فقدان و داغديدگي توصيف مي كنند علامت بزنيد و آن را توصيف كنيد:

ترس: شما از اين ترس داريد كه زندگي تان در آينده چيزي شبيه به وضعيت كنوني تان باشد. شما از اين مي ترسيد كه مبادا توان مقابله با هيجانات را نداشته باشيد يا ممكن است نسبت به دغدغه هاي عملي زندگي از قبيل كسب درآمد، تربيت كودكان يا مكان زندگي خويش در آينده از ثبات لازم برخوردار نباشيد. شما ممكن است هراس به خود راه دهيد بدون آن كه به علت آن واقف باشيد.

خشم: خشم معمولا به صورت عيني احساس مي شود. عضلات شما تهييج و سفت مي شوند و ممكن است بر سر كسي فرياد برآوريد يا چيزي را در هم بشكنيد. غضب شما ممكن است خودتان را هدف بگيرد يا فرد محبوب از دست رفته تان را يا ممكن است بر افراد ديگر، جامعه يا باورهاي معنوي خويش خشمگین شويد.

اضطراب: اضطراب با احساس ترس متفاوت است و غالبا احساسي تعميم يافته محسوب مي شود. اگر شما بترسيد در نهايت مي دانيد كه چه چيزي منجر به ترس شما شده است. اما از سوي ديگر اگر مضطرب شويد شايد احساس پريشاني و آشفتگي بر شما غلبه كند بدون آنكه علت آن را بدانيد. ممكن است عرق سرد بر بدنتان بنشيند، تحرك بيش از حد داشته باشيد يا گوشه نشيني اختيار كنيد.

شرمساري: شما ممكن است چنين احساس كنيد كه بايد احساسات خود را كنترل نماييد يا از ابراز آنها در مقابل خانواده، دوستان و ساير افراد احساس شرمساري كنيد. يا ممكن است احساساتي را پيرامون مرگ، يا اين واقعيت كه هنوز زنده هستيد در ذهن خود بپرورانيد احساسي كه در نظر شما شرم آور است و به سختي مي توانيد آن را با ساير افراد در ميان بگذاريد.

تلخي: ممكن است زندگي از نظر شما بسيار ناعادلانه به نظر برسد و احساس نااميدي كنيد. همچنين نسبت به ساير افرادي كه هنوز فردي را كه شما از دست داده ايد در كنار خويش دارند احساس حسادت و انزجار نماييد و ممكن است احساس كنيد كه قرباني شده ايد.

گم گشتگي: شما ممكن است در خصوص آنچه احساس مي كنيد نامطمئن باشيد يا احساساتتان به سرعت تغيير كند. افكارتان ممكن است پراكنده و نامتمركز باشند و توجه به امور برايتان دشوار باشد يا براي پي بردن به آنچه مي خواهيد انجام دهيد و اتخاذ بهترين تصميم ها اوقات سختي را سپري كنيد.

افسردگي: افسردگي را مي توان شكل رايجي از ماليخوليا دانست يا تجربه اي كاملا ويرانگر كه فرد را تماما احاطه مي كند و ظاهرا حالتي ماندگار و بي پايان است. در افسردگي شديد خلق، ميل و اشتها، خواب، حافظه و توانايي تان براي تمركز به شدت مختل مي شود. شما ممكن است براي خلاص شدن از اين حالت تمايل شديد به انجام امور خود ويرانگر نشان دهيد.

این احساسات را در نظر بگیرید:
نااميدي- كناره گيري- احساس گناه- درماندگي- تنهايي- احساس فقدان- بي تفاوتي- حزن و اندوه- بهت و حيرت- اضمحلال- اشتغال ذهني- آسيب پذيري- اشتياق
از ميان احساساتي كه هم اينك از بقيه شديدتر هستند، 3مورد را مشخص كنيد:
1: ...................... 2: ............................ 3: ...........................

پنج جمله زير را كامل كنيد:
1- من با انجام اين قسمت احساس مي كنم تمايل دارم .......
2- هم اينك تمايل دارم ..........
3- به تازگي احساس كردم كه تمايل دارم ...............
4- مهمترين وظيفه فعلي من اين است كه ..............
5- تصور ميكنم تمايل دارم و بيش از همه لازم است اقدام به ..........